دفتر اول-فصل چهارم:روز دهم
محمدم،امروز بيستم ارديبهشت است ومصادف با روز دهم تولدت.صبحگاه از خانه خارج ميشوم و به طلب روزي حلالتر به محل کار ميروم.امروز مادر و مادر بزرگ تو را براي اولين تطهير به حمام ميبرند.از محل کار بازميگردم و تورا پاکتر از هر روز مي بينم .به خواب نازي فرو رفته اي ،در آغوشت ميگيرم ،و آرام مي بوسمت .اين روزها بيشتر اوقات روز را مي خوابي و شبها بيدار مي ماني و من و مادر هم تا صبح بيداريم... نور ديده پدر،چه نيکو گفته اند که فرزند امانتي بزرگ و احسان پروردگار است که به بنده بخشيده شده،اما من تورا سفيري از جانب خدا يافتم که هر لحظه بر من تذکر ميدهد ومرا لبريز از يادش ميدارد.با آمدنت خواب شبانگاهيم کم شده و سفير حق هر لحظه اين آيه را بر من گوشز...
نویسنده :
پدر
11:00