محمدساممحمدسام، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

قصه های پسر،غصه های پدر

دفتر اول-فصل هفتم: دفترچه بیمه

1390/2/28 11:58
نویسنده : پدر
1,032 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل پدر، امروز دفترچه بیمه ات را گرفتم.امیدوارم که هیچوقت نیاز نباشد ازان استفاده کنیم.مگر نه اینست که"یا من اسمه دواء و ذکره شفاء..اى كه نامش دوا و ذكرش شفاست".با آمدنت پدر نامش را دوای درد و ذکرش را شفای جان ساخت .

نور دیده پدرومادر،تمام همتمان اینست که حتی خاری به پایت نرود ،ولی چه کنیم که دنیا دار ازمایش و امتحان وسختی هست و در راه رشد وتعالی، ناگزیرباید از این گذرگاه عبور کنی،پس کالبدجسمت را آماده کن تا روحت در آن تعالی یابد.

پسرم،این دستان وپاهای کوچکت روزگاری به در خور یک مرد بزرگ و قوی خواهند شد تا تورا  به سر منزل مقصود برساند،ولی این نصیحت رادر روزگاران جوانیت که پدر امید دارد ببیند ، به گوش جان خریدار باش  :طی این مرحله بی همرهی خضر مکن .....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)