دفتر اول فصل دو:سلام بر فرزندم
امروز دوازده اردیبهشت است.دیشب اولین شب زندگیت همراه مادر در بیمارستان بوعلی تجربه کردی،البته مادربزرگ هم همراهتان بود.عصر دیروز خیلی ها برای دیدنت امدند،از خاله ها گرفته تا عمه ومادر بزرگها و ....امروز برای اولین بار تو را درآغوش گرفتم وهمه غم و غصه هایم را فراموش کردم وبرات دعا کردم همچون زکریا(ع)که با دلی شکسته از خداوند چنین خواست" قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ "« خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزهای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را میشنوی!»و خداوند هم به او یحیی(ع) را بخشید.ومانند ابراهیم(ع) که از پروردگار چنین خ...
نویسنده :
پدر
8:34